سوبژکتیویته در پیاده رو
به گزارش شیوا مارکت، کمیل قاسمی - شاعر:چهره های پیشینمان هنوز براثر پیری متلاشی نشده اند. هنوز همدیگر را بجا می آوریم. هنوز پشت عینک دودی و عینک طبی همدیگر را بجا می آوریم.

دوستانمان را که سالهاست از هم سراغی نداشتیم در هوای مجازی می یابیم. تنها در تصویری. از چهره واقعی، از تن خبری نیست. در هوای مجازی جسارت بیشتری برای رابطه بخرج می دهیم. در هوای مجازی بیشتر دوستیم. چرا که از چهره از تن خبری نیست. آیا دو دوست که سالهاست از هم بی خبرند، در پیاده رو، آنگاه که تن هایشان در معرض دید است و چهره هایشان عیان است، به یکدیگر برسند رفتاری که در هوای مجازی داشته اند را در واقعیت هم، با هم دارند؟
لویناس فیلسوف رنج دیده لیتوانیایی بر این باور است که: وقتی بینی، چشم ها، پیشانی و چانه ای را می بینید، و می توانید آنها را توصیف کنید، به دیگری چنان روی می کنید که به جانب شیئی روی می گردانید. بهترین طریق مواجهه با دیگری این است که حتی متوجه رنگ چشم های او نشوید! وقتی رنگ چشم ها را نگاه می کنیم بر کنار از رابطه اجتماعی با دیگری هستیم.
ما از شیئ شدن می ترسیم. و اولین نشانه های شیئ شدن این سخنان است: چقدر موهات سفید شده. چقدر موهات ریخته. عینکی شدی و ما نمی دونستیم. چاق شدی. لاغر شدی....
ملاقات ما با دیگری ابتدا ملاقات با چهره است. لب که باز می کنیم آرام آرام چهره هایی که در ذهنمان ساخته ایم صد پاره می شوند. آشکار می شویم. قسمتی از ترس ما از پیدا و آشکار شدن است. همدیگر را بجا نمی آوریم در پیاده رو چرا که خاطراتمان را چون رازی مگو پنهان می کنیم. همه حق تغییر دارند. اما همه این را نمی دانند که حق تغییر دارند. اگر تغییر نمایند با چهره ی شان چه نمایند. هم دیگر را نمی پذیریم چرا که یا ما تغییر نموده ایم یا دیگری و یا هر دو. و شاید اینگونه نیز بتوان این سطر را خواند: هم دیگر را می پذیریم چرا که یا ما تغییر نموده ایم یا دیگری و یا هر دو.
نکته دیگر این است که چهره ای که سالهای سال ندیده ایم را باید بار دیگر کشف کنیم و این کشف اگر به همان کشف سال های گذشته بیانجامد سر خورده می شویم. اما اگر چهره تازه ای را کشف کنیم دوستی تازه یافته ایم.
منبع: همشهری آنلاینbaham1.ir: مجله باهام: با هم سفر کنیم