غزل شماره 61 حافظ: صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
به گزارش شیوا مارکت، غزل شماره 61 حافظ از انتظاری عاشقانه سخن می گوید. حافظ از باد صبا می خواهد که بوی خوش گیسوی یار را برایش بیاورد و به جان دوست قسم می خورد اگر دوست پیامی برایش بفرستد جانش را تقدیم خواهد نمود. در طول غزل حسرت ملاقات یار وجود دارد و در انتهای غزل خود را چاکر و غلام دوست می داند. فال حافظ و تفسیر آن را در خبرنگاران بخوانید.

خبرنگاران | سرویس فرهنگ و هنر
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحه ای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
تعبیر فال حافظ شما
انتظار خبری را می کشی که برای تو حیاتی است. باید برای رسیدن این خبر انتظار زیاد بکشی. ناامیدی و یاس را از وجودت پاک کن. اضطراب زیادی داری، بر خدا توکل کن تا کمی آرامش بگیری. ناامید نشو و به کسی یا چیزی شک نکن. حسرت رسیدن این خبر نباید توانت را برای انجام دیگر کارها کاهش دهد. بالاخره روزی پیک خوش خبر با نسیمی خوشبو از دیار دوست می آید.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
شاهد فال:
غزل شماره 62 - مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیام دوست
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
غزل شماره 61 حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
کد مولتی مدیا
دانلود
فیلم اصلی
معنی و تفسیر غزل شماره 61 حافظ
بیت اول
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفخه ای از گیسوی معنبر دوست
ای صبا اگر گذرت به مملکت دوست افتد، یعنی اگر به آنجا رفتی از گیسوی معنبر دوست بوی خوش بیار. خطاب به صبا برای آن است که نشر نفحات با صبا است و تا صبا حرکت نکند بوی گیسوی جانان دماغ ها را معطر نمی کند. [کشور = اقلیم و مملکت / گیسو = موی بلند است که از تارک سر دو قسمت می شود / معنبر = خوشبو، مأخوذ از عنبر]
✦✦✦✦
بیت دوم
به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بَرِ دوست
قسم به جان دوست اگر از جانب دوست خبری برایم بیاوری به شکرانه آن یا برای شکرانه آن جان نثار می کنم.
✦✦✦✦
بیت سوم
وگر چنانکه در آن حضرتت نباشد باز
برای دیده بیاور غباری از درِ دوست
خطاب به صبا گوید: اگر چنانکه اجازه ورود به حضرت جانان نداشته باشی. از غبار درِ او توتیایی برای چشم بیاور. [حضرتت = به معنای حول و نزدیک / بار = در اینجا به معنای اجازه / در سه بیت فوق، خواجه با صبا مکالمه نموده است.]
✦✦✦✦
بیت چهارم
من گدا و تمنای وصلِ او هیهات
مگر به خواب بینم خیالِ منظر دوست
منِ گدا و آرزوی وصلت یار، خیلی بعید است. زیرا هیچگونه مناسبتی بی ما وجود ندارد. مگر اینکه دیدن خیال روی او را در خواب تمنا کنم، زیرا آن چه در رویا دیده شود خیال است و آن هم برای همه کس میسر نیست. [تمنا = تقاضا / هیهات = خیلی بعید است.]
✦✦✦✦
بیت پنجم
دلِ صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای، چون صنوبر دوست
از حسرت قد و بالای، چون صنوبر دوست، قلب صنوبری من مثل درخت بید لرزان است. یعنی از حسرت قد و بالای موزون جون صنوبر دوست، دلم، چون بید می لرزد. [صنوبر = درختی است از رده کاج ها و قامت محبوب ها را بدان تشبیه می نمایند / دل = در اینجا مراد قلب است / لرزان = در حال لرزیدن، صفت درخت بید است.]
✦✦✦✦
بیت ششم
اگر چه دوست به چیزی نمی خَرد ما را
به عالِمی نفروشیم مویی از سرِ دوست
اگر چه دوست برای ما ارزش و بهایی قائل نیست. اما یک تار موی دوست را به جهانیی نمی فروشیم. یعنی اگر چه دوست ما را به هیچ می فروشد، اما ما یک تار موی او را به تمام جهان نمی دهیم.
✦✦✦✦
بیت هفتم
چه باشد ار شوداز بندِ غم دلش آزاد
چو هست حافظِ مسکین غلام و چاکرِ دوست
چه می شود اگر دلش از بندِ غم فارغ و آزاد شود. چونکه حافظ مسکین غلام و چاکر تو است. یعنی، چون از غلامان وابسته به تو است پس نباید دلش در بند غم باشد. زیرا تو عالی جنابی و غلامانت هم باید مثل تو باشند. حاصل این که غلامان تو باید در بی غمی از غلامان دیگران متمایز باشند.
منبع: توضیح سودی، انتشارات نگاه.
منبع: setare.comمجله آزمون اول: مجله آزمون اول: مجله خبری تحلیل صنایع آموزشی و کارگاهی