مردی برای آن سوی خاکریزها

به گزارش شیوا مارکت، کمان آن سوی خاکریزها را هم به ما نشان داد و جنگ را درست نوشت. در واقع کمان ادبیات محض دفاع مقدس بود و اهالی آن نشان دادند که می توانند کاملاً حرفه ای از جنگ صحبت نمایند.

مردی برای آن سوی خاکریزها

به گزارش خبرنگاران، پس از نیم قرن زندگی، احد گودرزیانی که سال ها در دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری و مجله کمان با مرتضی سرهنگی، راهنمایی الله بهبودی و کوروش پارسانژاد همکاری داشت، سال گذشته به دلیل ایست قلبی به ابدیت پیوست.

احد گودرزیانی، پژوهشگر و نویسنده دفاع مقدس بود. او در سال 1348 در تهران به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته زبان و ادبیات فارسی ادامه داد و روزنامه نگاری را نیز در مرکز گسترش آموزش رسانه ها فرا گرفت. از 19 سالگی به ع نوان نویسنده و خبرنگار با روزنامه ها و مجلات گوناگون همکاری داشت. احد گودرزیانی از سال 1372 به عنوان پژوهشگر و نویسنده در حوزه هنری مشغول به کار بود و از سال 1375 مدیریت داخلی دوهفته نامه کمان را عهده داشت.

رضا برجی عکاس و مستندساز جنگ معتقد است: نشریه کمان حرف تازه ای در حوزه دفاع مقدس می زد و جریان تازه ای بود. کمان کاری کرد که انتظار مخاطب هر روز بالا برود و این اتفاق اهالی کمان را وادار می کرد که خودشان را مطابق با خواست مخاطب تطبیق دهند. در واقع این نشریه کلاس خوبی بود و منبع خوبی شد برای کسانی که از جنگ می نویسند و راه درست نوشتن را درباره جنگ به ما یاد داد.

کمان آن سوی خاکریزها را هم به ما نشان داد و جنگ را درست نوشت. در واقع کمان ادبیات محض دفاع مقدس بود و اهالی آن نشان دادند که می توانند کاملاً حرفه ای از جنگ صحبت نمایند.

مجله کمان که هر دو هفته یک بار منتشر می شد از سال 1375 تا 1383 با موضوع ادبیات انقلاب و دفاع مقدس روی دکه های مطبوعاتی رفت و در شماره 200، تعطیل شد.

اکنون به مناسبت نخستین سالگرد درگذشت احد گودرزیانی از دست اندرکاران نشریه کمان مروری بر دست نوشته این حماسه نگار درباره کمان داریم. گودرزیانی می نویسد:می خواستم با چند صحنه از جنگ شروع کنم که در هفده سالگی ام، پرده های سنگینی را از حقیقت زندگی برداشت. هنوز در خلوت و خیابان، موج آن روزها و صحنه ها به ذهن و تنم می خورد و گاهی موجی می شوم! اما خودداری برای همین وقت ها خلق شده است تا به قول رزمندگان جنگ نگردد محض ریا و جهت اطلاع!

از آن روزها حسرتی باقی ماند. تا آنجا که گاهی به زبان امروزی ها فکر می کردم افسرده شده ام. می گفتم، تا کی در تب و تاب گذشته و خاطره بازی با آن روزها. به خودت بیا! اما موج ها هنوز دست بردار نیستند و در دامنه این دست برنداری، دریافتم آن حسرت، فرصت شده است. خودم را در راستا معرفی قهرمانان و وقایع دفاع از میهن می بینم و راضی شده ام به این قسمت.

در دایره قسمت به مرتضی سرهنگی و راهنمایی الله بهبودی، مؤسسان دفترهای ادبیات انقلاب و مقاومت و نشریه کمان و کتاب های انقلاب و جنگ برخوردم و ماندم در این راه. به قول آقای سرهنگی، من ثابت نموده ام کره زمین گرد است! چون گاهی خسته می شوم، اما برمی گردم به این راستا و حتماً خیرش را دیده ام که چنین است.

نوشتن از سرهنگی و بهبودی و روزهای سپری شده در حوالی قلم و لطف آنان گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید. برای کتاب های انقلاب و جنگ هم دیگران بگویند اصلاً کاری نموده ام یا نه، بهتر است. می ماند کمان که یکی از آن موج های سنگین دست برندار است و این بار هم گفتند بنویس، از اتفاق ها و خاطرات و نگاهت به کمان.

اتفاق ها؛ کمان خودش یک اتفاق بود؛ در نثر و قطع و کاغذ و حتی دو رنگ چاپ شدن در سال های 1375 تا 1383، در ترتیب انتشار دو هفته ای که هشت سال و دویست شماره منظم رعایت شد، در تحریریه کم تعدادی که ستایش برانگیز بود برای همه آنان که از بیرون نگاهش می کردند و در تمام ابتکارهایی که در همین تحریریه رقم خورد. اتفاق ها و ابتکارها را باید دید تا باور کرد، همچنان که کمان هر وقت دیده شد، باور شد، چه در انتشار و چه اکنون.

خاطرات؛ همین الان که از کمان یاد می کنیم خودش خاطره است. برای این که بازمی گردیم به هشت سال عمر دو هفته نامه ادب و هنر پایداری. تاریخ سی ام مرداد 1375 بر پیشانی نخستین شماره آن حک شد و بیست وچهارم شهریور 1383 تاریخ انتشار شماره دویست و آخرین شماره است؛ یادش به خیر، تابستان بود که آمدیم و تابستان بود که رفتیم.

برنامه های یادکرد کمان که چندین نوبت برگزار شده، لوح فشرده دویست شماره کمان که منتشر شده، انتها نامه تحلیل محتوای صد شماره کمان که دفاع شده، این ها خاطره نگاری از کمان است.

آن روزها خاطرات و داستان های رزمندگان در کمان آماده چاپ می شد و ما ـ تحریریه ـ در تسخیر آنها بودیم، می خواندیم و لذت می بردیم و دور و بر آنها می رفتیم و می آمدیم تا خواندنی تر شوند. اصلا به خودمان فکر نمی کردیم که یک روز خاطره می شویم یا نمی شویم. اما می نوشتیم که آن روزها چگونه می گذرند و گاهی به مناسبت، قطعه هایی را به صفحه های کمان می سپردیم. یکی از این ها را بعد از نخستین تجربه از ابتکار کمان در آن روزها نوشتم. گفت وگو با همسر فرماندهان شهید جنگ را، کمان راه انداخت. همچنان که در نخستین شماره ها اگر دریاقلی نبود... را به قلم حبیب احمدزاده و با این شروع چاپ کرد: چرا کسی تو را نمی شناسد؟... حالا دانش آموزان ایران، نام و یاد شهید دریاقلی سورانی را در کتاب های درسی می خوانند.

عصرهایی که مجید قیصری با تازه ترین مخلوقش (یک داستان کوتاه جنگ) به دفتر مجله کمان می آمد، حداقل برای من، لذتی بالاتر از این نبود که در سیر و سلوک این داستان نویس وارد می شوم و از نخستین هایی هستم که یک داستان تازه خلق شده را می خوانم؛ و از همین دست وقت ها که باعث و بانی شان احمد دهقان و محمدرضا بایرامی و حمیدرضا شاه آبادی و... بودند. برای همین، کمان خودش یک خاطره بلند و عظیم است. اگر خوانده گردد، خاطرات ما هم در لابه لای سطرهای آن آشکار خواهد شد و لذت این کشف، هدیه ای همیشگی است به خوانندگان دیروز و اکنون و آینده کمان.

خوانندگان وقت انتشار کمان ـ که بیشترشان جوانانی از سراسر ایران و مشترک مجله بودند ـ از این لذت بسیار می نوشتند. چاپ قطعه هایی از نامه ها و یادداشت های خوانندگان از شماره پنجم و زیر عنوان صندوق پستی ما شروع شد. ستون های نوشته های شان، اگر روزی جمع گردد کنار هم، نشانی دقیقی از احساس و نگاه جوانان دهه 1370 به موضوع مطالب کمان دارد. نگاه به کمان؛ کی و از کجا و چگونه؟ در فاصله 1375 تا 1383 در حوالی میدان های انقلاب و فردوسی، عصرها را با کمان سپری می کنیم و به کم و کسری ها لبخند می زنیم تا کم نیاوریم در راستا یادنگاری از قهرمانان دفاع از میهن. شاید تصمیم به توقف انتشار کمان هم در پس همین لبخندها کمی آسان شد.

هنوز که هنوز است این پرسش طرح می گردد که چرا انتشار کمان متوقف شد؟ تحریریه کم حرف و پرحوصله می دانست چرا، اما بعد از کمان ـ تا اکنون ـ مثل یک قرار نگفته و ننوشته، کسی از این جمع درباره آن حرفی به زبان نیاورده. اگر یکی از آن پرسش گران حوصله کند و ستون اول و حرف ما و ستون آخر کمان را بخواند، آن چرایی را درمی یابد. راهنمایی الله بهبودی (مدیر مسئول) 125 سرمقاله و مرتضی سرهنگی (سردبیر) 114 سرمقاله در این ستون ها نوشتند؛ ستون آخر هر شماره را که به نوعی توضیحی برای مطالب آن شماره و اشاره ای به حال و هوای تحریریه بود، با هم می نوشتند. باهم نویسی یادداشت و سرمقاله و اشاره، هنر قدیمی این دو نفر است.

1383 و خداحافظی با عصرهای کمانی تلخ است، اما گویی تقدیر است، بعد از آن که می بینیم تدبیر هر کاری از دستش برمی آمد، انجام می دهد. این حس عمیق علیرضا کمری ـ نویسنده و پژوهشگر تاریخ و ادبیات ـ که برای شماره آخر کمان نوشت هم آرام بخش شد: آمدن و رفتن کمان - حتی مدت دوام و عمرش - شباهت و نسبت غریبی با شروع و انتها دوران جنگ و دفاع مقدس پیدا کرد...

برای شماره آخر و به عنوان خداحافظی، نتوانستم چیزی بنویسم و بعد نخواستم بنویسم. توقع نگفته مدیر مسئول و سردبیر این بود که بنویسم، اما نتوانستم و نخواستم. خیلی به خداحافظی اعتقاد ندارم. جهان آن قدر کوچک است و زندگی آن قدر کوتاه که آدم ها زودتر از آن که تصور نمایند به هم و خاطرات شان می رسند. به این نتیجه هم رسیدم که خداحافظی من در صفحه های خبری شماره دویست (همان صفحه های از میان خبرها و کتاب ها که برای هر شماره آماده می کردم) نهفته است؛ همان که در واقع کارنامه کمان در یک نگاه محسوب می گردد و به قول خواجه شیراز من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند.

حالا پانزده سال از توقف انتشار کمان گذشته. در این سال ها بسیاری از کمان سراغ گرفته اند و ما ـ همان تحریریه کم تعداد ـ هر کاری که از دست مان برآید برای خوانندگان کمان انجام می دهیم. کمان، هنوز خواننده دارد.

در تنظیم این یادنامه به بخش هایی از گزارش سایت خبری مشرق رجوع شده است.

مجله سایه: مجله سایه: وبلاگ سینما و سرگرمی

منبع: خبرگزاری ایسنا
انتشار: 21 مرداد 1400 بروزرسانی: 21 مرداد 1400 گردآورنده: shivamarket.ir شناسه مطلب: 26405

به "مردی برای آن سوی خاکریزها" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "مردی برای آن سوی خاکریزها"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید