زندان انتها ازدواج عجولانه دختر جوان
به گزارش شیوا مارکت، دختر جوان با یک تصمیم اشتباه وقتی عروس شد، نمی دانست سرنوشت شومی خواهد داشت.

به گزارش، سال 96 بود که سپیده 22 ساله پس از دریافت مدرک دیپلم با توجه به شرایط مالی خانواده اش در یک مانتو فروشی مشغول به کار شد.
سپیده خیلی زود به یکی از فروشندگان مرد که در مانتوفروشی کار می کرد علاقه مند شد، این در حالی بود که پسر جوان به نام حمیدرضا نیز دلباخته سپیده شده بود.
چند ماه از این ماجرا گذشت تا این که حمیدرضا پیشنهاد دوستی به سپیده داد و دختر جوان که به او علاقه مند بود، جواب مثبت به این پیشنهاد داد و از همان قرار ملاقات نخست در کافه درباره ازدواج و آینده صحبت کردند.
چند ماه از دوستی دختر و پسر جوان گذشت تا این که حمیدرضا تصمیم گرفت به خواستگاری دختر مورد علاقه اش برود و سپیده نیز این ماجرا را با خانواده اش در میان گذاشت و تصمیم بر آن شد که حمید رضا همراه خانواده اش به خانه سپیده برود.
حمیدرضا همراه خانواده اش به خانه سپیده رفت و پس از ملاقات خانواده ها و صحبت بزرگ ترها، دختر و پسر جوان به اتاق رفتند و درباره آینده شان صحبت کردند و همه چیز در نگاه اول خوب به نظر می رسید.
در این میان، خانواده سپیده با توجه به شرایط مالی حمیدرضا راضی به ازدواج دخترشان با او نبودند و این در حالی بود که سپیده اصرار داشت با حمیدرضا ازدواج کند و با هم زندگی شان را بسازند. اصرار های سپیده کافی بود تا خانواده اش جواب مثبت بدهند و خیلی زود مراسم عقد و عروسی این زوج جوان برگزار گردید و سپیده با لباس عروس به خانه بخت رفت.
یک سال از ازدواج آن ها گذشت و سپیده صاحب یک دختر شد. این در حالی بود که خانواده دختر جوان از همان ابتدا با توجه به مخالفتی که با ازدواج دخترشان داشتند رابطه شان را با او کم کردند و دختر جوان با هر سختی که بود به زندگی در کنار مرد رویاهایش ادامه داد.
یک سال از زمان ازدواج آن ها گذشته بود و سپیده که فکر می کرد با به جهان آمدن فرزندش رفتار های تند و خشن شوهرش تغییر می نماید، وقتی دید کتک کاری های شوهرش ادامه دارد و حتی به خاطر مصرف مواد مخدر مجبور شده دست به دزدی بزند تصمیم به جدایی گرفت.
سپیده وقتی درباره رفتار های آزار دهنده شوهرش با خانواده اش حرف زد، آن ها با تلخندی گفتند که ما از روز اول می دانستیم این ازدواج سرانجام خوشی ندارد و حالا خودت با فرزندت می دانی که چه تصمیمی برای زندگی ات بگیری؛ بنابراین سپیده به دادگاه خانواده رفت و درخواست طلاقش را داد و برای این که حضانت بچه اش را بگیرد، مهریه اش را بخشید و با پول کمی که داشت، زندگی با فرزندش را آغاز کرد.
مدتی گذشت و شرایط هر روز برای سپیده بدتر می شد تا این که یک روز دایی اش به خانه او رفت و سپیده وقتی پیش روی دایی اش نشست آغاز به گریه کرد و گفت: تنهایم و هیچ پولی برای تامین هزینه های خودم و فرزندم ندارم، خانواده ام نیز با توجه به این که شرایط مالی شان خوب نیست نمی توانند به من یاری نمایند و دیگر کم آوردم.
دایی سپیده وقتی حرف های خواهرزاده اش را شنید پیشنهاد عجیبی را پیش روی او قرار داد. او در ابتدا گفت رازی که می خواهد فاش کند باید نزد خودشان پنهان بماند.
سپیده سکوت نموده بود و منتظر پیشنهاد دایی اش بود که سعید با لبخندی گفت: مدتی است که در کار فروش مواد مخدر فعالیت دارم و از این راه پول خوبی به دست آورده ام، من می توانم از تو برای فروش مواد مخدر استفاده کنم و این راز بین خودمان پنهان می ماند.
زن جوان که دیگر در تنگنا نهاده شده بود، وقتی دید دایی اش این کار را انجام می دهد، پذیرفت تا در کنار او دست به فروش مواد مخدر بزند.
دو ماه از ماجرای فروش مواد مخدر گذشت و سپیده توانست از این راه هزینه های زندگی اش را تامین کند، اما یک روز وقتی مواد زیادی همراهش بود از سوی ماموران دستگیر و در ادامه معین شد که دایی او نیز یک روز قبل با مواد مخدر در خانه اش بازداشت شده است.
دایی سپیده در این پرونده به 10 سال زندان محکوم شد، اما سپیده به خاطر این که سابقه دار نبود و مادر یک کودک هم بود به تحمل سه سال زندان با احتساب ایام بازداشتی محکوم شد که با توجه به اعتراض آن ها پرونده در دادگاه عالی تحت رسیدگی نهاده شد و هر دو رای قطعی شد.
سپیده که حدود هشت ماه است در زندان به سر می برد، از سرنوشت زندگی اش به تلخی می گوید و ادعا می نماید اگر روز اول حرف های خانواده اش را گوش می کرد و جواب مثبت به یک ازدواج هیجانی نمی داد، کارش به این جا نمی کشید.
نه، تا حالا خلاف ننموده بودم.
راه دیگری نداشتم، وقتی دیدم دایی ام پیشنهاد داده و خودش هم در این کار مشغول است به او اعتماد کردم و پیشنهادش را پذیرفتم.
نه، او اعتیاد داشت و مرا کتک می زد و پس از طلاق دیگر از او خبری ندارم.
با هم همکار بودیم و هیچ وقت ندیدم که خلاف کند و کسی از خانواده اش نیز از اعتیادش خبر نداشت، اما بعد از مراسم عروسی اعتیادش بیشتر شد و همه متوجه بیماری اش شدند.
خانواده ام شرایط مالی بدی داشتند و، چون از روز اول با ازدواجم مخالف بودند حمایتم نکردند.
بعد از ازدواج دیگر به مغازه مانتو فروشی نرفتم، چون به کارگر احتیاج نداشت و بعد از طلاق هم به چند شرکت خصوصی رفتم که منشی آن جا شوم، اما از همان ابتدا رفتارشان معین بود که در کنار کار باید درخواست شوم شان را هم بپذیرم و چند شرکت هم که مدیران شان مشکل اخلاقی نداشتند با بردن فرزندم به محل کار مشکل داشتند.
نه، فقط شنیده بودم مدتی است که شرایط مالی اش خوب شده است.
خودم به صورت خرده فروش کار می کردم و در بعضی مواقع هم که مواد زیاد جابه جا می کردند من و فرزندم برای ردگم کردن همراه شان می رفتیم.
روز های نخست می ترسیدم، اما دایی ام با چرب زبانی هایش وسوسه ام کرد و دیگر ترسی نداشتم.
بله، در این مدت که در یکی از زندان های اطراف استان تهران هستم فرزندم هم کنارم است و امیدوارم مرا به خاطر فرزندم ببخشند.
بحران های بعد از طلاق
دکتر امان ا... قرایی مقدم جامعه شناس و استاد دانشگاه
اغلب زنان پس از طلاق و جدایی دچار بحران های روحی و روانی می شوند که اگر به موقع این بحران ها را مدیریت ننمایند و توان حل مسائل را نداشته باشند در دام هایی گرفتار می شوند که آینده شان را تحت الشعاع قرار می دهد. پدیده طلاق به خصوص برای زنان آسیب های فراوانی به همراه دارد که باید ترمیم گردد. زنان مطلقه با جدایی از همسر اگر سرپرست خانوار باشند با مسائل و مصائب عدیده ای رو به رو هستند و دچار بحران های مالی، روحی، روانی و اجتماعی می شوند. از سوی دیگر فقر مالی و فرهنگی آن ها را تهدید می نماید تا حدی که به جامعه بدبین و با همین طرز تفکر وارد جامعه می شوند و، چون ارزش ها، باور ها و هنجار های اجتماعی در آن ها ضعیف است به راحتی فریب افراد سودجو را می خورند و دچار مسائلی می شوند که سرنوشت شان را به بازی می گیرد. چون قانون های حمایت از زنان مطلقه و زنان سرپرست خانوار در جامعه ضعیف است، بعضی زنان مطلقه توان تحمل فشار های روحی و مالی را ندارند و به راحتی جذب باند های تبهکاری، فروش مواد مخدر و... می شوند تا هزینه های خود و فرزندان شان را تامین نمایند. این زنان اغلب دچار سرگشتگی، پریشان احوالی، وسواس فکری و روانی هستند و به دلیل فشار مالی برای رهایی از این شرایط اسفناک به هر کار خلافی گرایش پیدا می نمایند. البته نوع بافت فرهنگی و محله هایی که این زنان در آن زندگی می نمایند نیز اهمیت دارد، اگر در محیط های جرم خیز زندگی نمایند و از خانواده های قشر پایین باشند، برای رسیدن به اهداف مالی خود به جرم های خرد و کلان رضایت می دهند. با توجه به این که تجردگرایی و روابط نامآغاز در جامعه رشد یافته است و اغلب دختران و پسران تمایل به ازدواج و تشکیل خانواده ندارند در نتیجه آسیب های بیشتری جامعه را تهدید می نماید و زنانی که طلاق گرفته اند ترجیح می دهند برای کسب درآمد به کار خلاف روی بیاورند تا این که دوباره ازدواج نمایند. در این افراد اعتقادات، باور ها و ارزش ها کم رنگ و در کل شرایط اجتماعی سبب می گردد آن ها خود را مجرم نشان دهند و، چون بی سرپناه هستند به راحتی به سوی گروه های انحرافی کشیده می شوند و، چون احتیاج مالی دارند در پیوستن به گروه های تبهکاری و خلاف برای خود توجیه دارند.
منبع:خراسان
منبع: باشگاه خبرنگاران جوانcruisero.ir: کشتی کروز: سفری لوکس و در عین حال مقرون به صرفه به اقیانوس ها