سایه و پَر سوم؛ آش نخورده و دهان سوخته
به گزارش شیوا مارکت، اوایل مردادماه سال جاری بود که یلدا ابتهاج، فرزند امیرهوشنگ ابتهاج هشدار داد که با نام و عکس سایه تجارت نکنید! او در صفحه خود نوشته بود: این روز ها بیش از حد، نقل قول و سخن از قول شاعران و نویسندگان، به جعل دست به دست می گردد. هر شاعری کتابی دارد و نوشته واقعی اهل کتاب سند است، نه این نقل قول های ساختگی و جعلی. هر مخاطبی که خود در انتشار این گفته ها نقش دارد و حتی صفحات جعلی با نام و عکس این افراد شناخته شده را به اصل می گیرد، خود در این خطا سهم بزرگی دارد.
به گزارش ایسنا، این روز ها نوشته ای از قول سایه از پر سوم در شاهنامه دست به دست می شود که به صراحت این جا می نویسم جعلی است. گفته های ایشان فقط سروده های شان است که در کتاب های شان چاپ شده است.
- کپی برابر اصل نیست.
- با نام و عکس سایه و دیگر بزرگان تجارت نکنید!
- هر فردی دارای صورتی است و عکسی. با عکس دیگران صفحه نسازیم. خود واقعی خود باشیم!.
اما ماجرا چیست؟ و داستان جعلیاتی که درباره پر سوم در شاهنامه به سایه منسوب شده از کجا آمده است؟
ماجرا به انتشار و دست به دست شدن یک متن جعلی منسوب به امیرهوشنگ ابتهاج برمی شود؛ این متن مسئله ای بحث برانگیز را مبنی بر این که فردوسی تکلیف پر سوم را تعیین ننموده مطرح نموده است. بخش هایی از این متن جعلی را می خوانیم که چنین است:
#جعلی: راز فردوسی
امیرهوشنگ ابتهاج:
در شاهنامه فردوسی روایت عجیبی وجود دارد.
داستان از این قرار است که: وقتی زال می خواست از سیمرغ خداحافظی کند و او را ترک کند، سیمرغ سه پَر از پَرهای خود را به زال می دهد و به او می گوید: هر وقت در تنگنا و تیره روزی قرار گرفتی پر ها را به آتش بکش تا من ظاهر شوم و به کمک ات بشتابم.
سال ها می گذرد... رودابه، همسرِ زال، رستم را آبستن می شود و ناتوان از وضع حمل در بستر مرگ می افتد. زال هراسان اولین پر سیمرغ را به آتش می کشد. سیمرغ به کمک همسر و فرزندش می آید و از مرگ می رهاندشان... زال در اواخر عمر و قبل از مرگش دو پر دیگر را به رستم می دهد تا در تنگنا آن ها را به آتش بکشد...
سال ها می گذرد و رستم در جنگ با پهلوانی به نام اسفندیار دچار زخم های فراوان می شود و مستاصل از شکست او... رستم پر دوم را به آتش می کشد. سیمرغ آشکار می شود. رستم را درمان می کند و راز شکست اسفندیار را برملا می کند. رستم پیروز می شود....
اما راز سر به مُهری که فردوسی قرن هاست آن را پنهان نموده، این جاست. فردوسی تکلیف پر سوم را تعیین ننموده است. در هیچ جای شاهنامه نشان و خبری از پر سوم نیست. سرنوشت پر سوم در پرده معماست. حتی هنگامی که رستم در هفت خان، در نبرد دیو سیاه و سپید گرفتار می شود، و یا در رزم اول از سهراب شکست می خورد، پر سوم را به آتش نمی کشد.
یا هنگامی که در چاه شغاد نابرادر به تیر های زهرگون گرفتار می آید، کشته می شود، ولی پر سوم را به آتش نمی کشد. چه چیز باارزش تر از جانش که مرگ را می پذیرد، ولی پر سوم را نگاه می دارد؟ چرا؟ رستم پر سوم را به چه کسی سپرده است؟ پر سوم باید به دست چه کسی برسد؟ و در چه زمانی به آتش کشیده شود؟ ادبیات اساطیری ایران شعله گاهِ دیرنده ای از اشارات و کنایه ها و نشانه های ژرف و رازآلود است. اشاراتی که خاستگاهش، همان تجسمِ آمال و آرزو های ساکنان فلات ایران است......
ایران خانه سیمرغ است و ما نوادگان رستم و زالیم... #جعلی
پس از انتشار این متن، بحثی در میان کاربران فضای مجازی شکل گرفت؛ عده زیادی بدون استناد به آثار سایه آغاز به بازنشر این مطلب کردند یا با هشتگ و منبع از مقاله هوشنگ ابتهاج، توییت کردند: آری، ما وارثان پر سوم سیمرغ ایم.
عده ای دیگر نیز در پی راستی آزمایی این مطلب در فضای مجازی پرسش هایی را مطرح می کردند و انگار به جای جست وجو در کتاب های سایه و نوشته ها و سخنان مستند این شاعر، در فضای مجازی به دنبال صحت متن منسوب به او می گشتند.
در جنجال ایجادشده توسط کاربران، هوشنگ ابتهاج که البته به کلی از این ماجرا بی خبر بود، آش نخورده و دهان سوخته هم شد؛ چرا که برخی از کابران درباره این متن درواقع جعلی انتقاد هایی را به این شاعر پیشکسوت وارد کردند.
مثلا کاربری در واکنش به متن جعلی منسوب به سایه نوشته بود: آقای امیرهوشنگ ابتهاج که اینو نوشتی، اخوی، قشنگ، نازنین، بزرگوار:
1- رستم با دیو سیاه و سپید نجنگید. مگه تلویزیونه؟
2- ثانیاً پر سوم نداریم. هر نوبت یه پر به زال داد.
3- اگر هم می داشتیم دست رستم نبود که بخواد آتیش بزنه، دست باباش بود.
4- چه جوری تو داستان شغاد می تونست پر آتیش بزنه که نزد؟ کجای اون داستان فرصت پر آتش زدن داشت؟
5- فردوسی در تعبیری عاشقانه و رازآلود صبح امید رهایی بخش ایرانیان را در صدفی مکتوم قرار داده است. اولاً که... ثانیاً که صبح امید در صدف چی کار می کنه؟ خب می گفتی مثلاً مروارید امید.
6- ایران خانه سیمرغ است و ما نوادگان رستم و زالیم. حالا شاید هم برخی هامون نوادگان اسفندیار باشیم که زد سیمرغ را هشتر پشتر کرد. اون وقت چی؟ ها؟
این بحث ها از طنز گرفته تا جد و خاطرات دوران تحصیل واکنش های گوناگونی را در خود داشت، اما اغلب آن ها نشان دهنده این بود که گویا معیار نسبت دادن یک متن به یک غزل سرای برجسته معاصر بیش از آن که آثار و کتاب ها و سخنانش باشد، جعلیات پراکنده شده در سطح توییتر، تلگرام و ... است و در این میان عده ای بیش از آن که به فکر ادبیات، فرهنگ و صندلی یک شاعر باشند، به دنبال سرگرمی و همان گونه که فرزند ابتهاج می گوید تجارت با نام بزرگان هستند.
پس از همه این بحث ها و واکنش ها، یلدا ابتهاج این متن را جعلی دانست و در نوشته ای خواست تا با نام و عکس سایه تجارت نشود. اما بعد از آن هم بخش هایی از این متن جعلی با نام سایه دست به دست می شود و با وجود جعلی اعلام شدن آن توسط فرزند شاعر، بر سر صحتش بحث است!
در چنین شرایطی یلدا ابتهاج بار دیگر نسبت به انتشار این جعلیات واکنش نشان داد و نوشت: این روز ها دائما باید جواب پیغام های مشابهی را بدهم که چند ماه پیش هم دست به دست می شد و اجبارا این جا و در صفحات مجازی ام مطلبی نوشتم. عده ای بیکار و بیمار ظاهرا هر از چندی دست به این کار می زنند و باعث زحمت دیگران می شوند.
رسم روزگار ماست که این افراد به عمد مطالب جعلی را با اهداف تعیینی در صفحات مجازی منتشر می نمایند که قصد و هدف تعیین در پس این کار ها به خوبی دیده می شود. من به سهم خودم بار ها به جعلی بودن این مطالب اشاره نموده ام. بخصوص مطالبی که از جانب سایه و همچنین درباره سایه منتشر می شود. همان طور که بار ها شرح نوشته ام آثار و گفته های ایشان تنها در کتاب های شان و فیلم های شب شعرهایشان انتشار یافته است. یک بار دیگر این جا یادآوری می کنم: مطلبی که درباره پر سوم و فردوسی دست به دست می شود #جعلی است!
با این همه هنوز تعیین نیست با تاکید دوباره فرزند سایه بر جعلی بودن این مطلب، آیا باز هم بحث درباره پر سوم و جعلیات منسوب به این شاعر ادامه خواهد یافت؟!
منبع: فرارووبلاگ باتسک: باتسک: دارالترجمه آنلاین، مترجم متن هوشمند