10 فیلم از سال 2010 که در طول یک دهه ماندگار شدند
به گزارش شیوا مارکت، ده سال زمان خوبی است برای اینکه ماندگاری یک فیلم را بسنجیم. سال جاری تولد ده سالگی فیلم هایی است که سال 2010 اکران شدند. 2010 از آن سال های خوب سینمایی بود. آن قدر که همین حالا هم اختلاف نظر وجود دارد که آن سال اسکار بهترین فیلم باید به کدام اثر می رسید چون رقبا سرسخت بودند. با این حال از برآیند فصل جوایز، نظرسنجی سایت اند ساوند، پرفروش ها و فیلم های برگزیده imdb در سال 2010 البته همراه با کمی اعمال نظر شخصی بهترین فیلم های 2010 را انتخاب کردیم.
یکی دو تا از این فیلم ها خارج از سینمای آمریکا و هالیوود ساخته شده اند و نشان می دهد سال 2010 انگار کلا سینمای دنیا در جهت خوبی قرار گرفته بود. فیلم های پرفروش دیگری مثل موذی جیمز ون، آلیس در سرزمین عجایب تیم برتون و 127 ساعت دنی بویل هم می توانستند در این فهرست باشند اما برای رسیدن به عدد رند 10 خیلی از فیلم های جالب توجه دیگر را حذف کردیم وگرنه 2010 سالی بود که بیش از 10 فیلم ماندگار برایمان به جا گذاشت.
1. کارلوس (Carlos)
- کارگردان: الیویه آسایاس
- بازیگران: ادگار رامیرز
- امتیاز متاکریتیک: 94 از 100
مرز بین یک تروریست و یک چریک از جان گذشته کجاست؟ سؤال پیچیده ای که جواب پیچیده ای دارد و ایلیچ رامیرز سانچز مشهور به کارلوس احتمالا جذابترین نمونه مطالعاتی برای جواب این سؤال است. این انقلابی ونزوئلایی کارش را به عنوان یک چریک چپ شروع کرد و از همان ابتدا با عملیات نظامی علیه آمریکایی ها و نظام های امپریالیستی در فرانسه و کشورهای اروپایی در اوایل دهه 70 فعالیت هایش را شروع کرد.
الیویه آسایاس، کارگردان فرانسوی تصمیم گرفت از روی زندگی کارلوس یک مینی سریال بسازد و یک نسخه سینمایی چهار ساعت و نیمه هم تدوین کرد که در جشنواره کن به نمایش درآمد و تحسین همگان را برانگیخت. مهم ترین اتفاق زندگی کارلوس گروگان گیری در اجلاس اوپک بود اما فیلم آسایاس از این هم فراتر می رود و نشان می دهد که چطور یک جوان آرمان خواه اسیر جاه طلبی خودش می شود و از کشورهای عظیم بازی می خورد و علیه آرمان خودش می شود. بازی ادگار رامیرز در نقش کارلوس تحسین برانگیز است. او پیروز می شود ابعاد مختلف این کاراکتر را چه به لحاظ روانی و چه فیزیکی به تصویر بکشد.
فیلم آن قدر هیجان انگیز است که در طول مدت زمان طولانی اش شما را هم مثل منتقدان در جشنواره کن میخکوب روی جایگاه نگه می دارد. فیلمی که اتفاقا نامی از ایران هم در آن شنیده می شود چون یکی از گروگان های کارلوس جمشید آموزگار اقتصاددان ایرانی و رئیس مجمع سالانه بانک دنیای و صندوق بین المللی پول در آن دوره بود که امور مربوط به قیمت گذاری نفت در اوپک برعهده او بود.
کارلوس فقط یک روایت تاریخی از یک چهره جالب قرن بیستم نیست. این فیلمی درباره پیچیدگی های مبارزه سیاسی است.
2. شبکه اجتماعی (The Social Network)
- کارگردان: دیوید فینچر
- بازیگران: جسی آیزنبرگ، جاستین تیمبرلیک، اندرو گارفیلد
- امتیاز متاکریتیک: 95 از 100
- نقد فیلم شبکه اجتماعی؛ بهترین فیلم یک دهه اخیر از نظر کوئنتین تارانتینو
دیوید فینچر وقتی فیلم شبکه اجتماعی را ساخت همان سال مارک زوکربرگ مؤسس فیس بوک به عنوان چهره تأثیرگذار نشریه تایم انتخاب شد. این هم زمانی بیشتر نشان از هوش فینچر دارد. فیلمی که خیلی ها معتقدند بیشتر از سخنرانی پادشاه در اسکار 2011 استحقاق بردن جایزه بهترین فیلم را داشت.
یک دهه بعد از ساخته شدن فیلم کوئنتین تارانتینو به عنوان یک فیلم ساز و شاید مهم تر از آن یک خوره فیلم عظیم معتقد است که این بهترین فیلم قرن بیست و یکم تا امروز است. فیلمی که به گفته تارانتینو همه رقبایش را کنار می زند.
داستان فیلم از یک خوابگاه دانشجویی شروع می شود. مارک زوکربرگ جاه طلب نمی تواند دختری را که دوست دارد کنار خودش نگهدارد. او مغرور و بی توجه به آداب اجتماعی است و با وجود علاقه اش به دختر او را از دست می دهد. همین جرقه یک سایت اجتماعی را در ذهن زوکربرگ می زند. سایتی که در آن آدم ها با روحیه های مشابه بتوانند با یکدیگر دوست شوند. اولین کدها را در خوابگاهش می نویسد و بعد شریکی به نام شان پیدا می نماید. شان معتقد است: زمانی آدم ها در مزارع زندگی می کردند، بعد شهرنشین شدند و در شهرها زندگی کردند و حالا آدم ها در اینترنت زندگی می نمایند.
آن ها با هم فیس بوک را می سازند اما دو برادر دوقلو از زوکربرگ شکایت می نمایند چرا که معتقدند او ایده آن ها را دزده است. فیلم با ریتم سریع در فلاش بک و زمان حال دادگاه زوکربرگ روایت می شود. با دیالوگ های آرون سورکین که هیچ کس بهتر از او نمی تواند یک کاراکتر هوشمند خلق کند. بازی جسی آیزنبرگ در نقش زوکربرگ متقاعدنماینده و کارگردانی فینچر سطح بالاست.
3. سخنرانی پادشاه (The Kings Speech)
- کارگردان: تام هوپر
- بازیگران: کالن فرث، جئوفری راش، هلنا بونهام کارتر
- امتیاز متاکریتیک: 88 از 100
انگلستان در آستانه جنگ دنیای دوم است و طبعا پادشاه این کشور، جورج ششم باید برای تهییج ملت انگلیس سخنرانی کند اما یک مشکل عظیم وجود دارد. پادشاه از عارضه لکنت زبان رنج می برد و موقع هیجان زده و عصبانی شدن لکنتش بیشتر هم می شود. اطرافیانش معتقدند این طوری نمی تواند مردم را آرام کند. همسرش تصمیم می گیرد او را پیش یک دکتر گفتاردرمانگر معروف ببرد. برخلاف سایر پزشک ها دکتر حضور پیدا نمی کند به دربار برود و می گوید که شاه باید به دیدن او برود. پس از کش و قوس های بسیاری شاه به دیدن لیونل می رود. در حالی که اول مطمئن نیست لیونل بتواند کاری برایش انجام بدهد، پزشک ابتدا به او نزدیک می شود تا بتواند از احساسات و نگرانی هایش خبردار شود.
شیوه کار لیونل مؤثر واقع می شود و جورج ششم پیروز می شود یک سخنرانی محکم و هیجان انگیز ایراد کند.
فیلم های بیوگرافیک تاریخی غالبا توجه آموزشگاه اسکار را به خود جلب می نماید و این یکی از هم این قاعده مستثنا نبود. تام هوپر انگلیسی توانست اسکار بهترین فیلم را برای سخنرانی پادشاه از آن خودش کند. این یک روایت تاریخی شیرین با دو بازی به یادماندنی از کالین فرث و به خصوص جئوفری راش است که نقطه قوت آن بیش از هر چیزی روایت بی دست اندازش است و درامی که هر چند قابل پیش بینی است اما جهت رسیدن به نتیجه را جذاب و هیجان انگیز جلوه می دهد.
4. قوی سیاه (Black Swan)
- کارگردان: دارن آرنوفسکی
- بازیگران: ناتالی پورتمن، میلا کونیس
- امتیاز متاکریتیک: 79 از 100
تریلر درامی با مایه های روان شناختی که بیشتر از همه برگ برنده ای برای کارنامه بازیگری ناتالی پورتمن بود. فیلم حول محور یک گروه هنری باله می شود که می خواهند باله مشهور دریاچه قو اثر چایکوفسکی را روی صحنه ببرند. گروه فراوری احتیاج به بالرینی دارند که با چهره ای معصوم و ظریف و شنماینده نقش قوی سفید را بازی کند و برای این کار کسی بهتر از نینا با بازی پورتمن نیست.
از آن طرف کسی هم برای نقش قوی سیاه ضروری است. قوی سیاهی که دنیای تاریک و هوسران دارد و رقیب جدید نینا به اسم لی لی با بازی میلا کونیس قرار است به او تجسم ببخشد. نینا در رقابت برای به دست آوردن این نقش فشار زیادی را متحمل می شود. او نقطه اتکای روانی خود را از دست می دهد و به دامن جنون می افتد.
آرونوفسکی از ابتدا قصد داشت فیلمی با فیلم نامه ای نه چندان روشن بسازد که در آن دیدگاه های خودش را در بازآفرینی یک اثر هنری بگنجاند و از ماجرای تسخیر شدن توسط همزاد صحبت کند. قوی سیاه برای آرونوفسکی خواهر فیلم دیگرش مبارز محسوب می شود. هر دو فیلم هم احتیاج به اجراهایی قوی برای تجسم گونه های متفاوتی از هنر داشتند. کارگردانی آرونوفسکی و بازی پورتمن دو نکته ای بود که توسط منتقدان بسیار ستایش شدند. فیلم نامزد پنج جایزه اسکار شد و طبق پیش بینی ها پورتمن اسکار بهترین بازیگر زن را به خانه برد.
5. ولنتاین غمگین (Blue Valentine)
- کارگردان: درک سیانفرانس
- بازیگران: رایان گاسلینگ، میشل ویلیامز
- امتیاز متاکریتیک: 81 از 100
ولنتاین غمگین از آن فیلم هایی بود که خیلی سریع تبدیل به کالت شدند. یک فیلم عاشقانه که چگونگی یک خط سیر عاشقانه از زمان آشنایی و علاقمند شدن زن و مرد به یکدیگر تا اضمحلال رابطه شان را به تصویر می کشد.
فیلم روایت غیرخطی دارد و رایان گاسلینگ و میشل ویلیامز نقش زوج جوان را بازی می نمایند. دین جوان رومانتیکی است که از مدرسه بیرونش نموده اند و برای یک شرکت حمل و نقل در بروکلین کار می نماید. سیندی اما دختری درس خوانده است. پزشکی پر از شور و هیجان که به همراه پدر و مادرش در پنسیلوانیا زندگی می نماید. سیندی از دوستش حامله می شود اما با خشم با او به هم می زند. وقتی در خانه سالمندان به دیدن مادرعظیمش رفته در آنجا دین را می بیند که مقداری اسباب آورده است. دین شماره خود را به او می دهد اما سیندی تماس نمی گیرد.
در نهایت دین و سیندی یکی دو جای دیگر به هم برمی خورند و وقتی دین متوجه می شود که سیندی حامله است به او می گوید که می خواهد بچه او را با هم عظیم نمایند. آن ها با هم ازدواج می نمایند اما پنج سال بعد سیندی پرستار شده در حالی که دین با مشکل الکل دست و پنجه نرم می نماید. با وجود همه دشواری ها آن دو هنوز عاشق یکدیگرند اما نمی توانند با هم زندگی نمایند.
فیلمی حساس و عاطفی درباره رابطه و سختی های آن و تأکید بر اینکه دوست داشتن در یک رابطه کافی نیست و مدام باید به رابطه رسیدگی شود. بازی رایان گاسلینگ در فیلم درخشان است.
6. اینسپشن (Inception)
- کارگردان: کریستوفر نولان
- بازیگران: لئوناردو دی کاپریو، ماریون کوتیار، جوزف گوردون لویت، الن پیج
- امتیاز متاکریتیک: 74 از 100
درباره اکشن علمی-تخیلی تلقین یا همان اینسپشن در طول این ده سال آن قدر برآورد شده و درباره اش نوشته اند که می شود آن را یکی از بهترین فیلم های قرن بیست و یکم و یک دهه اخیر دانست. فیلمی که انگار هنوز هم جا برای کشف دارد. فیلم های کمی مثل تلقین هستند که ذهن مخاطبانشان را به چالش می کشند.
- 30 نکته جالب از اینسپشن؛ فیلم جاه طلبانه نولان
فیلم داستان دومینیک کاب است. سارقی که با بقیه دزدها فرق دارد. او می تواند به خواب آدم ها رخنه کند و افکار آن ها را بدزدد. سایتو آخرین هدف آن ها برایشان شرح می دهد که در حقیقت خودش سفارش دزدیده شدن خوابش را داده چون می خواهد به کاب و تیمش پیشنهاد چالش برانگیزتری بدهد. او می خواهد کاب به خواب یکی از رقبای تجاری اش نفوذ کند و این بار به جای دزدیدن فکر او یک فکر جدید را در مغز او در خواب بکارد.
هم زمان با این ماجرا کاب با زندگی شخصی اش و از دست رفتن همسر و فرزندش هم دست و پنجه نرم می نماید.
بازی های زمانی، توتم کاب، صحنه های اکشن و بار علمی-تخیلی آن باعث شده که اینسپشن جزء فیلم های محبوب نولان باشد که در گیشه هم فروش خوبی هم داشت. هرچند بعضی معتقدند فیلم را زیادی عظیم نموده اند و فقط یک اثر سرگرم نماینده است. به هر حال هوادار هر کدام از این تئوری ها که باشید نمی توانید نادیده بگیرید که اینسپشن یکی از بهترین فیلم های قرن 21 و جزء 10 فیلم برتر سال 2010 است.
7. شهامت واقعی (True Grit)
- کارگردان: جوئل و اتان کوئن
- بازیگران: جف بریجز، مت دیمون
- امتیاز متاکریتیک: 80 از 100
وسترنی مدرن از برادران کوئن. از آن نوع وسترن هایی که ریشه شان به وسترن های دهه 60 و 70 برمی شود که دیگر قهرمان داستان آن هفت تیرکش قهرمان نجیب و معصوم نیست. نکته جالب دیگر فیلم حضور نام استیون اسپیلبرگ به عنوان تهیه نماینده اجرایی آن است.
این فیلم در حقیقت بازسازی نسخه ای است که سال 1969 توسط هنری هاتاوی ساخته شده بود و البته با وجود حضور جان وین به عنوان اسطوره وسترن در آن فیلم به نظر می رسد که نسخه برادران کوئن به فیلم اصلی ارجحیت دارد.
هر دو فیلم اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته چارلز پورتیس هستند. فیستی دختر 14 ساله مزرعه متی راس، مردی به نام کاگبرن (بریجز) را استخدام می نماید که دائم الخمر و هفت تیرکشی حرفه ای و مرد قانون است و از او می خواهد دنبال قانون شکنی به نام تام چینی برود که پدرش را به قتل رسانده است. یک تیرانداز تگزاسی با بازی شیا لبوف هم به جمع این دو نفر اضافه می شود که از طرف یکی از سناتورهای ایالت دستور کشتن چینی را دارد. این سه نفر ماجراهای عجیب و غریب زیادی را پشت سر می گذراند که به شیوه های گوناگون شهامت آن ها را می سنجد.
فیلم برادران کوئن اقتباس وفادارانه تری به کتاب است. منتقدان هم اقتباس آن ها را پسندیده اند و معتقدند که همان فضای غم آلود کتاب را دارد و مثل بقیه فیلم های کوئن ها در نهایت اثر سیاهی است که این جا حالت تغزلی هم پیدا نموده.
8. شاتر آیلند (Shutter Island)
- کارگردان: مارتین اسکورسیزی
- بازیگران: لئوناردو دی کاپریو، بن کینگزلی، مارک روفالو، امیلی مورتیمر
- امتیاز متاکریتیک: 63 از 100
این دست کم گرفته شده ترین فیلم مارتین اسکورسیزی عظیم است. فیلمی رام نشدنی با داستانی ترسناک و نفس گیر که آشکارترین شمایل اریجینال فیلم ساز را به عنوان مؤلف بیرون می کشد. در شاتر آیلند ارتکاب گناه موحش و ترسناک است. در تمام طول فیلم حس ناآرامی و سردرگمی مخاطب را احاطه می نماید و نشان می دهد که چطور اندوه و گناه ممکن است ما را به سمت یک فرار روانی سوق دهند. مهم هم نیست که این فرار چقدر می تواند خطرناک باشد.
فیلمی که در آن اسکورسیزی به نوعی به ژاک تورنر و وال لوییس ادای احترام می نماید اما شاهکار اریجینال ترسناک خودش را خلق می نماید.
نئونوآر روان شناسانه اسکورسیزی اقتباسی از کتابی است که دنیس لیهان سال 2003 منتشر نموده بود. فیلم به جز این ها به خاطر موسیقی متنش هم شهرت پیدا کرد که ترکیبی از موسیقی های کلاسیک بود.
داستان فیلم سال 1954 اتفاق می افتد. تدی دنیلز افسر آمریکایی به همراه شریکش چاک به بیمارستان اشکلیف سفر می نمایند که در یک جزیره واقع شده و محل نگهداری بیماران روانی است. آن ها قرار است درباره گم شدن یکی از بیماران بازپرسی نمایند. زنی که متهم بوده سه فرزندش را غرق نموده است. تنها سرنخ آن ها یادداشت رمزآلودی است که زن در اتاقش به جا گذاشته. دو مرد درست قبل از یک طوفان عظیم به جزیره می رسند و در نتیجه برای مدتی مجبورند در آن جزیره بمانند. در شرایطی که به لحاظ روحی و روانی تدی بسیار به هم ریخته می شود و دیگر مرز بین واقعیت بیرونی و آنچه به او می گویند را نمی تواند تشخیص بدهد.
شاتر آیلند در میان 250 فیلم برتر imdb رتبه 156 را دارد.
9. داستان اسباب بازی 3 (Toy Story 3)
- کارگردان: لی آنکریچ
- صداپیشگان: تام هنکس، تیم آلن، جان کیوزاک
- امتیاز متاکریتیک: 92 از 100
قسمت سوم از فرنچایز پیروزی که جان لسه تر و پیکسار در اواسط دهه 90 با آن صنعت انیمیشن را دگرگون کردند. پیکساری ها یازده سال صبر کردند تا دنباله شایسته ای برای قسمت اول و دوم داستان اسباب بازی بنویسند و احتمالا آن موقع فکر می کردند که داستان اسباب بازی 3 نقطه ی خاتمه است و به یک تریلوژی می رسند.
اندی 17 ساله شده و قرار است که به کالج برود. در نتیجه وسایل اتاقش را جمع می نماید اما اشتباها کارتن مربوط به اسباب بازی هایش به جای اینکه به اتاق زیر شیروانی برود داخل سطل آشغال انداخته می شود. البته اندی از قبل وودی را برداشته تا به عنوان یادگاری با خودش به کالج ببرد. اسباب بازی ها پیروز به فرار می شوند و چون فکر می نمایند اندی خواسته آن ها را دور بیاندازد خودشان را داخل جعبه اسباب بازی های اعانات یک مهدکودک می اندازند. وودی می خواهد آن ها را قانع کند که قصد اندی این نبوده ولی نمی تواند متقاعدشان کند.
وودی توسط دختری به نام بانی پیدا می شود و بعدتر می فهمد که در حقیقت آن مهدکودک شبیه یک زندان اسباب بازی هاست که توسط خرس عروسکی اداره می شود. او به یاری دوستانش می رود. در خاتمه کار وودی یادداشتی برای اندی می گذارد که او را متقاعد کند اسباب بازی هایش را به بانی بدهد.
اگر داستان اسباب بازی 3 را یک انیمیشن بچگانه بدانید مرتکب اشتباه شده اید. این یک فیلم حماسی درباره ایثار و دوستی و کنار هم بودن است. منتقدان عاشق آن شدند و معتقد بودند این یکی از معدود نمونه هایی است که قسمت سوم یک فرنچایز به خوبی دو قسمت اول و حتی بهتر از آن ها عمل می نماید. اثری که ترکیبی از پیروزیت تجاری و هنر برای عامه مردم بود. در میان 250 فیلم برتر imdb رتبه 111 را دارد و آن سال به جز اسکار بهترین انیمیشن اسکار موسیقی را هم از آن خودش کرد.
10. مبارز (The Fighter)
- کارگردان: دیوید او.راسل
- بازیگران: مارک والبرگ، کریستین بیل، ایمی آدامز
- امتیاز متاکریتیک: 79 از 100
درست پیش از ساختن فیلم تحسین شده کتابچه راهنمای امید دیوید او.راسل با فیلم مبارز توانست خودش را در سینما مطرح کند. فیلمی که دو اسکار برای بازیگران نقش های مکمل زن و مردش به همراه آورد و در همه بخش های مهم دیگر از کارگردانی گرفته تا فیلم نامه و بهترین فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار شد.
این درام ورزشی بیوگرافیک داستان میکی وارد بوکسور آمریکایی است که مدیر برنامه هایش در حقیقت مادرش است. برادر ناتنی او به نام دیکی به میکی بوکس را آموزش می دهد. میکی تبدیل به بوکسوری می شود که شکست دادنش برای بقیه خیلی سخت است.
دیکی بوکسور سابق بوده که به خاطر اعتیاد از میادین کنار گرفته برای یک مستند جلوی دوربین می رود و معتقد است که این می تواند نقطه ی بازگشتش باشد. یک روز حریف میکی به دلیل بیماری سر مسابقه نمی آید و حریف جایگزین چند کیلو از او سنگین تر است. با وجود تمایل نداشتن میکی مادر و برادرش او را مجبور به مسابقه می نمایند. میکی شکست می خورد و از دنیا کناره می گیرد. کم کم رابطه محبت آمیز ای میان او و یک بوکسور قدیمی دیگر که از میدان کنار رفته شکل می گیرد.
مارک والبرگ که نقش میکی را بازی می کرد خودش از تهیه نمایندگان فیلم بود و این یکی از بهترین بازی های کارنامه اش محسوب می شود. منتقدان بازی او و البته بقیه بازیگران فیلم را ستایش کردند اما کسی که واقعا تبدیل به ستاره فیلم شد کریستین بیل در نقش دیکی بود. منتقدان معتقد بودند بعد از گاو خشمگین اسکورسیزی کسی نتوانسته بود تا این حد زنده و رنج آور زندگی یک ورزشکار را تصویر کند.
منبع: دیجیکالا مگتا8: تا8: مجله نقد و بررسی کالا ها و محصولات برندها مختلف